من سكوت كردم

مشعل حرير

من سکوت کردم، در حالیکه در هر نفس سکوتم عالمی از

درد و دود فریاد میزد و در هر فریاد درود و دعا داد میزد
و در داد درود و دعا! من دعا میکردم که احمد مسعود از این جنگ دست بکشد و مادران زجر کشیده ای هزاران جوان رشید وطن را در سوگ فرزندان شان ننشاند.
من دعا میکردم احمد مسعود و صدها جوان همراهش از افکار مثبت و انرژی پر ابهت شان برای آبادانی وطن بهره برند.
من دعا میکردم احمد مسعود که مرد دنیای نوین امروزی است به راه پدر و دیگر جهادیان و بنیادگرایان نابکار نرود.
و من دعا میکردم که طالبان از راه مفاهمه و مذاکره با وی کنار آیند.
هرچند من زن هستم، یک زن آزاده که آزادی را حق مسلم هر انسان میخوانم و آزادی را یگانه راه رسیدن به اهداف والای انسانی میدانم
و هرچند خوب میدانم که از تفکرات تاریک و مقررات ضیق طالبان بیشترین آزار و آسیب به جسم و جان انسانی از جنس من میرسد.
هرچند میدانم با ورود طالبان دروازه های باز و روشن سرزمینی که یگانه مامن امید و آسوده ترین آشیانه ای زندگانی ام بود، به رویم بسته شد.
هرچند میدانم با سایر هموطنان، خانواده و عزیزان من نیز در انتظار آینده نامعلوم و تاریکی بی مفهوم شب ها را با تلخی تمام بسر میکنند.
و هرچند خودم پریشان تر و زخمی تر ز همیشه در سیاه ترین تونل زندگی از رستن و رسیدن بازمانده ام! ولی با این همه ناکامی و بدبختی خواهان این جنگ نبودم و نیستم.
چون این همه سال از فرسنگها دور از زجه ها و ناله های زنان و مردان زخم خورده سرزمینم گوش هایم کر میشوند و این همه سال از بوی خون شهیدان وطن مشامم هزاران کیلومتر دور میسوزد.
صفیر گلوله ها این همه سال از آن دور دست ها در دل نیمه شب ها خواب و قرارم را می رباید و از آوای با آهی شگافتن سینه های سپاهیان سرسپرده وطن روحم میلرزد.
این جنگ چه دست آوردی داشت؟ و این جنگ به سود کی می انجامد و خواهد انجامید؟
صدها و یا شاید هزاران فرزند جسور مادر وطن در این جنگ بی اساس جان باختند و هزاران خانواده در سوگ عزیزترین عزیزان شان نشستند.
این جنگ برای بدست آوردن قدرت بود و یا هم برای اثبات حق و حقانیت و یا در حقیقت تحریک کسانی بود که در دامن کشور های غربی در مصئونیت کامل با خانواده های شان راحت غنوده اند و داد میزنند: جنگ کنید، بکشید و مقاومت کنید.
مگر غافل از اینکه جان آن آدمیانی که شما خواهان مقاومت شان هستید از پولاد نیست، آنها روبات های متحرک نیستند، بلکه انسان اند، انسان های زنده و سالم با گوشت و پوست و استخوان و خون و روان که از هر ضربه و هرگلوله برایشان زخم میرسد و درد و عذاب و شکنجه و در نهایت نابودی و مرگ.
از هر سو فریاد جهاد به گوش میرسد و احدی نمیداند که جهاد کی و کدام گروه برحق است.
در حالیکه همه میدانند جهاد کلمه ای است که در سرزمین من ارزش و ماهیت واقعی اش را از دست داده است، چه هر کسی که به نام جهاد اسلحه برداشت، سر برید و دل درید.
ای آنانیکه سر می برید و دل میدرید! فراموش نکنید که جنگ همراه همیشگی مرگ است و مرگ یک پدیده خوفناک و نفرت انگیز که ره آورد آن فقط نابودی و پوچی است و جنگ هیولای بی شاخ و دم است که انسان و انسانیت نمی شناسد و ارمغان آن فقط بربادی و تباهی است..

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا