تا احمق در جهان باشد مفلس در نمی ماند

بقلم سلیمان راوش

« چگونه می شود کاری کرد تا دست جوانان ما ازدامن برخی از بدبختی ها کوتاه شود و به خویشتن شناسی نایل آیند؟»
فکر می کنم پاسخ به این پرسش  به اندازۀ ساده است که اگر پرسیده شود، گرسنه یی را با چی میتوان سیر کرد وعطش تشنه یی را با چه و چگونه میتوان فرو نشاند؟ مسلماً با نان و آب .
البته این در صورتی که گرسنه و یا تشنه و یا در صیغۀ جمع گرسنگان و تشنگان، روزه نداشته باشند و بخیال لمیدن روی توشک ها زربفِ تخت های ردیف شده در کنار جویهای شیر وشهد و آغوش گرم و نرم حور و غلمان، قتل و تذکیۀ نفس خویش و دیگران را سبکسرانه معتقد نشده باشند، تا آن حدی که خریطۀ باروت بر خویش بر بندند و کلید و قبالۀ یکی از غرفه های جنت را از تیکه داران دین گرفته و قتل فی سبیل الله گفته هم نفس خویش و هم نفس دیگران را نکشند!
بسیار واضح است ، اگر ایشان مشتِ محکمی بر روی بیضه داران دین بکوبند و بگویند که :
«چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی 
به سیب بو ستان و جوی شــیرم»
و باز هم با این سخن حافظ موافق آیند که:
«من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود
وعدۀ فردای زاهـــــــــد را چرا باور کـنم؟»
در چنین صورتی رسیدن به دنیای فارغ از فتنه و شور در یک بعُد مسله ممکن می گردد. 
اما رسیدن به چنین یک نتیجه یی مستلزم توبه کردن است از جهل و پرهیزگار بودن از وعظ زاهد و آخند و ملا واز آن گریزنده چون تیربودن! چرا که این آخند و ملا و زاهد چی نرینه باشد و چه مادینه، هردو مکمل یک دیگرند و طلاق شده و عاق شد ه گانِ حوزه علم و دانش می باشند. 
چنین است راه و رسم خود شناسی و خود پیدایی در صحنۀ حیات اجتماعی، یعنی گستردن سفرۀ علم، دانش و خرد در پهنۀ هستی!
با نشستن به دورِ سفرۀ دانش، بدون شک استقلالیت اندیشیدن پیدا شده و انسان تابع حکم دانش می گردد. حکم دانش اینست که با مغز خویش باید اندیشید زیرا با مغز و عقل خویش فکر کردن میتواند عمل مستقلانه بار آورد و انسان خود، خوب را از بد تشخیص دهد، نه سپاه این باشد و نه صحابۀ آن!
میدانیم که آگاهی و دانش است که انسان را شخصیت می دهد تا بر ستیغ بلند استقلال فکری درفش بر افرازد، که در آنجا جز انسان ، خفاشان خون نوش را راهی نیست؛ وخفاشان نمی توانند با مواعیدی که حافظ بزرگ از آن نام برده کسی را بفریبند و هم تیکه داران سرمایه و مافیای خون نخواهد توانست که کسی را مزدور و جزیه گزار خویش بسازند زیرا عقل، دشمن ستمکشی است و وقتی ستمکش نباشد ستمگری وجود ندارد. نیز باید دید و تشخیص داد که مافیای مذهب و اقتصاد جهانی با کدام حربه می خواهد جهان را ویران نماید و به کام خود فرو برد؟ حربۀ دین و مذهب؛ در صورتیکه اگر یکبار به تاریخ کشور خود و به جهان نظر انداخته شود.
چیزی دیگری را که میخواهم بگویم اینست که مشتی از خودفروخته گان فرهنگی وتیکه داران دین، موازی با مافیای سرمایه و خون، شمشیر جفا بر ملت ما را از نیام بر کشیده و به ویژه نیروی جوانان را یکی در داخل و دیگری در خارج از کشورفلج می سازند.بدبختانه چنانکه گفتیم در این پلان های مافیایی و ضد عقلی و گمراه گرانۀ جوانان، بیشترینه پهلوانان خوابیده و سرکوفته و پیر مردان و پیره زنان خِرفت بومی برای مطرح باقی ماندن خود در بازار مکارۀ روزگار رقص«ضرب میل» می نمایند و عضله های ریخته و شُل شدۀ فن و فهم خویش را در جامه های مدُ روز پنهان کرده بنام مولانا و بیدل بارگاههای عُـرس (!) و خانقاه می گشایند و جوانان را به نعت و سماع « بنگیانه» می کشانند تا سر و گردن بزنند که مغزهای شان از کار افتاده وفلج گردند و از لحاظ گفتار و کردار خُسرالدنیا و الاخرت شوند. همزمان با این فتنه ها ملاحظه می شود که در همین معنی خیلی از رسانه های تصویری ” تلویزیونها” و رادیوها و سایت های انترنیتی با ارایۀ اندیشه های صحرایی و نقل های ملایی از آن و این ، اصول و احکام شرع جوانان رااز تکیه نمودن به قوانین مدنی ممانعت نموده و بر اصول مذهب و چیزی بنام « کلتور افغانی و اسلامی» معتقد گردانیده از ره راست منحرف ساخته و تفکر ایشان را متوجه فرایض استنجاء و غسلِ پس از جماع می گردانند و به آنان واجبات طلاق و نکاح می آموزانند. و هی می فرمایند که عیب کس نگویید و همرنگ جماعت باشید. 
اگر مطلب را خلاصه نمایم اینست که : تا جامعه آگاه نگردد، رهایی از بدبختی ممکن نیست. یا به گفته مشهور که « تا احمق در جهان باشد مفلس در نمی ماند».
تلاش همه به ویژه دانشی ها باید در این باشد که بتوانند جامعه را از بند حماقت های فکری وارهانند. اما به شرطی که نخست خود آزاد از این بند ها باشند!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا